دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Comparison of infectious laryngotracheitis virus pathogenesis in Bovans White and LSL strains pullets by intratracheal pathogenicity and histopathology indices methodsمقایسه بیماریزایی ویروس لارنگوتراکئیت عفونی در نیمچه های سویه های Bovans وLSL با روش های شاخص آسیب زایی داخل نایی و هیستوپاتولوژی51712019310.22055/ivj.2019.174901.2128FAمحمدمجید ابراهیمیاستادیار مؤسسه تحقیقات واکسن و سرمسازی رازی، سازمان تحقیقات، ترویج و آموزش کشاورزی، کرج، ایران0000-0002-9829-0637محمدصابر صباکارشناس ارشد شرکت سیمرغ، واحد بویین زهرا، قزوین، ایرانشهلا شاهسوندیدانشیار مؤسسه تحقیقات واکسن و سرمسازی رازی، سازمان تحقیقات، ترویج و آموزش کشاورزی، کرج، ایرانعلیرضا یوسفیاستادیار مؤسسه تحقیقات واکسن و سرمسازی رازی، سازمان تحقیقات، ترویج و آموزش کشاورزی، کرج، ایرانمحمدحسن حبل الوریددانشیار مؤسسه تحقیقات واکسن و سرمسازی رازی، سازمان تحقیقات، ترویج و آموزش کشاورزی، کرج، ایرانJournal Article20190312 Infectious laryngotracheitis (ILT) is a highly contagious viral respiratory disease of chickens. The objective of this study was to evaluate the pathogenicity indices of ILT virus in Bovans White and Lohmann Selected Leghorn (LSL) strains. Following isolation, identification and confirming the virus through molecular and serological tests, the viral titer was calculated by Speaman-karber method. The ILT virus (> 10<sup>3</sup> EID50) was inoculated to thirty 8-week-old pullets of each strain via the intratracheal route. The birds were observed for the clinical signs of ILT up to eight days. There was no significant difference regarding clinical signs, intratracheal pathogenicity index (ITPI) and histopathology index (HPI) between Bovans and LSL stains, respectively. The results of this study indicated that the ILT virus had relatively similar pathogenicity in both strains, however, Bovanse strain may be seen as more sensitive to ILTV than LSL strain due to the higher ITPI and HPI. بیماری لارنگو تراکئیت عفونی (Infectious laryngotracheitis; ILT) از بیماریهای مسری ویروسی ماکیان است. هدف آزمایش کنونی مقایسهی حساسیت نیمچه سویههای Bovans و LSL نسبت به ویروس بیماریزای ILT جدا شده از مزرعه به منظور ارایه سازوکار مناسب پیشگیری و کنترل بهتر این بیماری بود. پس از جداسازی، شناسایی و تایید ویروس ILT با روشهای مولکولی و سرولوژی، عیار آن با روش Speaman-karber محاسبه شد. سپس ویروس ILT (EID50 10<sup>3</sup><) به 30 قطعه نیمچه از هر سویه در سن 8 هفتگی به صورت داخلنایی تلقیح شد. پرندگان مورد آزمایش از نظر بروز نشانههای بیماری به مدت 8 روز تحت نظر قرار گرفتند. اختلاف معنیداری از نظر نشانههای بیماری، شاخص بیماریزایی داخل نایی (Intra-Tracheal Pathogenicity Index; ITPI) و شاخص هیستوپاتولوژی (Histopathology Index; HPI) بین سویههای Bovans و LSL وجود نداشت. نتایج این مطالعه نشان داد ویروس ILT در نیمچههای هر دو سویه از توان بیماریزایی نسبتاً یکسانی برخوردار است، هر چند به نظر میرسد به دلیل بالاتر بودن ITPI و HPI حساسیت نیمچههای سویه Bovans به ILT نسبت به سویه LSL بیشتر میباشد.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Evaluation of heavy elements bioaccumulation in the muscle tissue of Wels catfish (Silurus glanis Linnaeus, 1758) from the Siah Darvishan River (Guilan province, Iran)سنجش میزان تجمع زیستی عناصر سنگین در بافت عضله ماهی اسبله (Silurus glanis Linnaeus, 1758) رودخانه سیاه درویشان (استان گیلان، ایران)182412019410.22055/ivj.2019.174043.2122FAمحمد اتفاق دوستدانشجوی دکتری شیلات، دانشکده منابع طبیعی، دانشگاه گیلان، صومعه سرا، ایرانحمید علاف نویریاندانشیار گروه شیلات، دانشکده منابع طبیعی، دانشگاه گیلان، صومعه سرا، ایرانJournal Article20190305 Heavy elements are resistant to biological degradation, which accumulation of high levels of their concentration in the aquatic tissues, threaten aquatic health as well as humans. So, the present study aims to measure the concentration and order of accumulated elements in muscle tissue of Wels catfish form Siah Darvishan River as one of the most economical fish species and determining its health safety for human nutrition. In this research, accumulation of eleven heavy elements (As, Cd, Cr, Cu, Fe, Hg, Mn, Ni, Pb, Se and Zn) in the muscle tissue of 20 Wels catfish (<em>Silurus glanis</em>) caught by using the cast net in summer 2016 from Siah Darvishan River (Guilan province, Iran) were digested with CEM closed vessel microwave digestion system then measured and evaluated by Varian<sup>®</sup> atomic absorption spectroscopy. The minimum and maximum of accumulated elements have been observed, as follows: Zinc 28.74 - 30.95, Iron 23.75 - 26.41, Copper 6.33 - 7.61, Manganese 2.58 - 3.11, Lead 0.55 - 0.63, Cadmium 0.44 - 0.52, Selenium 0.37 - 0.42, Arsenic 0.36 - 0.43, Chromium 0.16 - 0.18, Nickel 0.16 - 0.18 and Mercury 0.079 - 0.095 microgram per gram dry weight, respectively. According to the obtained results of this research, the mean concentrations of all studied elements in the muscle tissue of Wels catfish, except the four heavy elements; Cadmium (0.477 ± 0.040), Arsenic (0.386 ± 0.035), Lead (0.587 ± 0.037) and Manganese (2.882 ± 0.271), has been observed below than the threshold limit value (TLV) specified by (FAO/WHO) international standard. عناصر سنگین به لحاظ زیستی دارای ماهیت تخریب ناپذیری میباشند که تجمع میزان زیادی از غلظت آنها در بافت موجودات آبزی، تهدیدی برای آبزیان و همچنین انسانها محسوب میگردند. بنابراین پژوهش حاضر با هدف اندازهگیری میزان و ترتیب غلظت عنصرهای تجمع یافته در بافت عضلهی ماهی اسبله رودخانهی سیاه درویشان به عنوان یکی از گونه ماهیان دارای اهمیت بالای اقتصادی و همچنین تعیین میزان سلامت بهداشتی آن جهت تغذیهی انسانی، به انجام رسیده است. در تحقیق کنونی، مقدار غلظت یازده عنصر (آرسنیک، کادمیوم، کروم، مس، آهن، جیوه، منگنز، نیکل، سرب، سلنیوم و روی) در بافت عضلهی 20 عدد ماهی اسبله (<em>Silurus glanis</em>) صید گردیده به وسیلهی تور پرتابی سالیک از رودخانهی سیاه درویشان استان گیلان در تابستان سال 95 پس از به کارگیری روش هضم بسته در دستگاه هضم کنندهی مایکروویو CEM، توسط دستگاه طیف سنجی جذب اتمی Varian اندازهگیری و بررسی شدند. مقدار کمترین و بیشترین عنصرهای تجمع یافته به ترتیب: روی 74/28-95/30، آهن 75/23-41/26، مس 33/6-61/7، منگنز 58/2-11/3، سرب 55/0-63/0، کادمیوم 44/0-52/0، سلنیوم 37/0-42/0، آرسنیک 36/0-43/0، کروم 16/0-18/0، نیکل 16/0-18/0 و جیوه 079/0-095/0 میکروگرم بر گرم وزن خشک، حاصل شد. با توجه به نتایج به دست آمده از این تحقیق، میانگین غلظت تمام عنصرهای مطالعه شده در بافت عضلهی ماهی اسبله به غیر از چهار عنصر سنگین کادمیوم (040/0±477/0)، آرسنیک (035/0±386/0)، سرب (037/0±587/0) و منگنز (271/0±882/2)، کمتر از حد مجاز تعیین شده توسط استاندارد بین المللی FAO/WHO بودند.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Ovine Enterotoxemia in Ahvaz Region, Pathological, Bacteriological, Serological and Molecular studiesآنتروتوکسمی در گوسفندان منطقه اهواز؛ مطالعه پاتولوژی، باکتریولوژی، سرولوژی و مولکولی253912019610.22055/ivj.2019.172460.2119FAآرش احمدی رهنموندانش آموخته دکترای تخصصی پاتولوژی، گروه پاتوبیولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایرانصالح اسماعیلزادهدانشیار گروه پاتوبیولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران9688-6746-0001-0000بابک محمدیاندانشیار گروه پاتوبیولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران0000-0002-6981-9028مسعود قربانپوراستاد گروه پاتوبیولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران0000000203014577علیرضا قدردان مشهدیاستاد گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایرانJournal Article20190217<em> Clostridium perfringens</em> type D is the cause of an acute and fatal disease; called enterotoxemia which mostly infects sheep and goats. This study aimed to evaluate the pathological, bacteriological, serological and molecular aspects of this disease in sheep in city of Ahvaz. During 23 months, 20 suspected sheep (based on clinical history) were taken for routine necropsy and required specimens were prepared for complementary studies. In 50% of the cases, sudden death was reported as the most obvious clinical finding. The most common pathological lesions were endocardial hemorrhage (70%) interstitial pneumonia (65%) brain haemorrhage and edema (60%) and acute tubular necrosis (65%). Moreover, in 50% of the cases, glucosuria was also noted. The conventional bacteriological methods on the intestinal content showed 6 suspected strains of <em>C. perfringens</em> which in the PCR method, four were identified as type A and two as type C and D, (each one). The toxin detection in the intestinal content was performed using indirect Elisa test the results of which were consistent with PCR findings. Assuming the brain lesions and glucosuria as indicators of type D enterotoxemia, the disease was suspected at least 50% of the cases, which however didn’t match with finding of the other tests, so it needs to be studied more. The findings of the present study revealed the importance of freshness of samples in the results of tests that can be used to trace <em>C. perfringens</em> and their toxins. Furthermore, considering the history of vaccination in most of the animals studied, the principles of vaccination in local farms are questionable. تیپ D<em> کلستریدیوم پرفرینجنس،</em> عامل بیماری حاد و کشندهای به نام آنتروتوکسمی بوده که غالباً گوسفند و بز را درگیر میکند. هدف از این مطالعه، ارزیابی جنبههای پاتولوژی، باکتریولوژی، سرولوژی و مولکولی این بیماری در گوسفندان منطقهی اهواز بوده است. بدین منظور در فاصلهی زمانی 23 ماهه،20 رأس گوسفند مشکوک به آنتروتوکسمی، (بر پایهی اطلاعات بالینی) به طور معمول کالبدگشایی شده و نمونههای لازم از آنها جهت آزمایشهای بعدی اخذ گردید. در 50 درصد از دامها مرگ ناگهانی به عنوان بارزترین یافتهی بالینی گزارش شده بود. معمولترین نشانههای آسیبشناسی مشاهده شده در حیوانات مزبور خونریزی اندوکارد (70 درصد)، پنومونی بینابینی (65 درصد)، ادم و خونریزی مغزی (60 درصد) و نکروز حاد لولهای (65 درصد) بود. علاوه بر این در 50 درصد از دامهای مزبور، گلوکوزاوری نیز به اثبات رسید. بررسیهای معمول باکتریولوژیک بر روی محتویات روده، نشاندهندهی جداسازی 6 جدایه مشکوک به <em>کلستریدیوم پرفرینجنس </em>بود که بر پایهی یافتههای PCR، 4 جدایه تیپ A و 1 جدایه از هر یک از تیپهای C و D بودند. تشخیص توکسین در محتویات روده با استفاده از آزمون الایزای غیرمستقیم صورت پذیرفت که نتایج آن با یافتههای PCR همخوانی داشت. با فرض ضایعات مغزی و گلوکوزاوری به عنوان شاخص آنتروتوکسمی تیپ D، وقوع آنتروتوکسمی در حداقل 50 درصد نمونهها مورد گمان است که البته با یافتههای دیگر آزمونها، همخوانی نداشت. یافتههای این مطالعه نشاندهندهی اهمیت تازه بودن نمونهها در نتایج آزمونهای قابل استفاده برای ردیابی <em>کلستریدیوم پرفرینجنس</em> و توکسینهای آن، است. همچنین با توجه به سابقهی واکسیناسیون در اغلب حیوانات مورد مطالعه، رعایت اصول واکسیناسیون در دامداریهای محلی مورد تردید است.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Effect of hCG administration in different days after mating on reproductive performance and serum progesterone concentration of Torki-Ghashghaei ewesتأثیر تزریق hCG در روزهای مختلف پس از جفتگیری بر عملکرد تولیدمثلی و غلظت پروژسترون سرم میشهای ترکیقشقایی404612019710.22055/ivj.2019.178771.2131FAخاتون آذریدانشجوی کارشناسی ارشد فیزیولوژی دام، دانشکده کشاورزی ، دانشگاه یاسوج ، یاسوج، ایرانجواد حبیبی زاداستادیار گروه علوم دامی، دانشکده کشاورزی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایرانفرهاد صمدیاناستادیار گروه علوم دامی، دانشکده کشاورزی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایرانمصطفی قادری زفرهایاستادیار گروه علوم دامی، دانشکده کشاورزی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایرانJournal Article20190414 In this study, the effects of different times of hCG injection were evaluated on reproductive performance and serum progesterone concentration of Torki-Ghashghaei ewes superovulated with eCG during the fall season. The estrus cycles of all ewes (N = 60, 2 or 3-year-old, mean body weight = 52±1.9 Kg) were synchronized by using progesterone sponges for a period of 12 days, and one day before the removal of sponges, 600 IU eCG were injected. The animals were divided into four groups according to not receiving (control) and receiving hCG on different days (1, 7 and 12 after estrus). The results indicated that there were not any significant differences in the number of delivered ewes and the rate of lambing among different groups, but the maximum amounts of those parameters were observed in the group receiving hCG on the seventh day. The fecundity difference among different treatment groups had tendency to significantly and this characteristic was higher in group receiving hCG on seventh day after mating, compared to other groups. The results showed that serum progesterone concentrations of pregnant, delivered, single and multiple-bearing ewes were significantly higher in hCG treated groups compared to control, but it was not any significantly difference among hCG treated groups. Overall, the results of this study indicated that hCG injection in different times after estrus increased serum progesterone concentration compared to control group and fecundity rate was higher in group receiving hCG on seventh day after mating, compared to other groups (P=0.07). در این مطالعه تأثیر زمانهای مختلف تزریق hCG بر عملکرد تولیدمثلی و غلظت پروژسترون سرم میشهای ترکیقشقایی سوپراووله شده با eCG در فصل پاییز بررسی شد. با استفاده از اسفنجهای پروژستروندار برای یک دورهی 12 روزه، چرخهی فحلی میشها (60=n، 2 تا 3 ساله و میانگین وزنی 9/1±52 کیلوگرم) همزمان شد و یک روز قبل از برداشت اسفنجها، 600 واحد بینالمللی eCG به آنها تزریق گردید. سپس میشها بر اساس عدم دریافت hCG (شاهد) یا دریافت آن در روزهای یک، هفت و 12 بعد از فحلی، به چهار گروه تقسیم شدند. نتایج نشان داد که بین گروههای مختلف از لحاظ تعداد میش زایمان کرده و نرخ برهزایی تفاوت معنیداری وجود نداشت، ولی بیشترین میزان این فراسنجهها در گروه دریافتکنندهی hCG در روز هفت مشاهده شد. اختلاف میزان فکاندیتی بین گروههای مختلف تیماری تمایل به معنیداری داشت و این فراسنجه در گروه دریافتکنندهی hCG در روز هفت پس از جفتگیری نسبت به سایر گروهها بالاتر بود. نتایج نشان داد که غلظت پروژسترون سرم در میشهای آبستن، زایمان کرده، تکقلوزا و چندقلوزا در گروههای آزمایشی دریافتکنندهی hCG به طور معنیداری بیشتر از میشهای شاهد بود، ولی بین گروههای مختلف دریافتکنندهی hCG، اختلاف معنیداری وجود نداشت. به طور کلی نتایج این مطالعه نشان داد که تزریق hCG طی روزهای مختلف بعد از جفتگیری موجب افزایش غلظت پروژسترون سرمی نسبت به گروه شاهد گردید و میزان فکاندیتی (نرخ برهزایی) در گروه دریافتکنندهی hCG در روز هفت پس از جفتگیری در مقایسه با سایر گروهها بالاتر بود.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Relationship between diseases and growth status of newborn calves from birth to weaning in dairy herds around Mashhadمطالعهی رابطه بیماریها با وضعیت رشد گوسالههای نوزاد از تولد تا زمان از شیرگیری در گلههای شیری اطراف مشهد475512019810.22055/ivj.2019.169906.2114FAرضا پیغمبریدانشآموخته دکتری عمومی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایرانسیدعلیرضا تقوی رضوی زادهاستادیار گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایرانمحمد عزیززادهدانشیار گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایرانغلامرضا محمدیاستاد گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایرانJournal Article20190128 Providing the health of calves play a major role in their growth and the profitability of the flock. The purpose of the present study was to determine the relationship between the occurrence of different diseases in newborn calves with weight gain and increasing their height and also the relationship between neonatal diseases and mortality rates with some factors due to the calf and its environment. This study was performed on 1595 male and female calves in 8 dairy farms of the Mashhad suburb. After taking some information about the general characteristics of farms, items consist of the rate of involvement with various diseases, mortality rate and the time of its occurrence during the 80-day study period were recorded. The biometric parameters consist of weight and height at birth, 40 and 80 days after birth were also measured. The relationship between diseases with growth indicators (weight and height) were evaluated by generalized linear model test and between independent variables including gender, the season of birth, type of parturition (eutocia or dystocia), type of birth (one or twin), parity of cow and birth weight of the calves with involvement in diarrhea, pulmonary infection and other diseases and the chance of death was analyzed by the logistic regression test. Diarrhea, arthritis, bloat, Navel and eye infections caused a significant decrease in weight gaining of calves, whereas only diarrhea had a significant effect on height. The mortality rate was 3.89 percent, which occurred from 1 to 78 days old. The most important causes of calf mortality at lower ages were physical injuries, genetic defects, meningitis, diarrhea and septicemia, and at upper ages were pulmonary involvement, diarrhea and arthritis. The chance of involvement with diarrhea and pulmonary infection in twins was significantly greater than singles, the odds of this infection in calves born with dystocia, in the warm season and high birth weight were greater than the corresponding groups. The mortality in twins, male calves and those born in the warm season were higher than the corresponding groups. تأمین سلامت گوسالهها نقش بزرگی در رشد و نمو آنها و بهرهدهی گله دارد. هدف از مطالعهی حاضر تعیین رابطه بین رخداد بیماریهای مختلف در گوسالههای نوزاد با وزنگیری و افزایش قد آنها، همچنین ارتباط بین بیماریها و تلفات با برخی عوامل مربوط به گوساله و محیط آنهاست. این مطالعه روی 1595رأس گوسالهی نر و ماده در 8 واحد گاوداری شیری حومهی مشهد انجام شد. پس از اخذ مشخصات کلی گاوداری، موارد مرتبط با گوسالهها شامل میزان ابتلا به بیماریهای مختلف، تلفات و زمان رخداد آنها در یک دورهی 80 روزه از مطالعه ثبت شد. پارامترهای بیومتریک شامل وزن و قد در هنگام تولد، 40 و 80 روزگی نیز اندازهگیری گردید. رابطهی بیماریهای مختلف با شاخصهای رشد (وزن و قد) توسط آزمون مدل خطی و رابطهی متغیرهای مستقل شامل جنس، فصل و نوع زایش، نوع تولد، شکم مادر و وزن تولد گوساله با ابتلا گوسالهها به اسهال، درگیری قسمت تحتانی دستگاه تنفس و سایر بیماریها و نیز با شانس مرگ توسط آزمون رگرسیون لوجستیک آنالیز آماری شد. نتایج نشان داد که بیماریهای اسهال، درگیری قسمت تحتانی دستگاه تنفس، تورم مفصل، نفخ، عفونت بندناف و چشم موجب کاهش معنیدار در وزنگیری گوسالهها شده در حالی که بر افزایش قد فقط اسهال مؤثر بوده است. نرخ تلفات، 89/3 درصد و رخداد آن از 1 تا 78 روزگی بود. مهمترین علل تلفات گوسالهها در سنین پایین، صدمات فیزیکی ناشی از سختزایی، نقایص ژنتیکی، مننژیت، اسهال و سپتیسمی و در سنین بالا، درگیری ریوی، اسهال و تورم مفاصل بود. شانس وقوع اسهال و درگیری قسمت تحتانی دستگاه تنفس در دوقلوها به طور معنیداری بیش از تک قلوها، شانس ابتلا به درگیری ریوی در گوسالههای متولد شده به دنبال سختزایی، در فصل گرم و با وزن تولد بالا بیش از گوسالههای متناظر بود. تلفات در دوقلوها، گوسالههای نر و متولدین فصل گرم بیش از گروههای متناظر بود. دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Influence of 25-hydroxyvitamin D3 and Calcium Chloride Bolus on the Serum Calcium, Phosphorus and Magnesium Status of Multiparous Holstein Dairy Cowتاثیر مکمل خوراکی 25- هیدروکسی ویتامین D3 و بولوس کلرید کلسیم بر سطح کلسیم، فسفر و منیزیم گاوهای شیری هلشتاین چند شکمزا566512019910.22055/ivj.2019.194787.2167FAسروش حسن پور امیرآبادیدانش آموخته دکترای تخصصی بیماریهای داخلی دامهای بزرگ، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایرانمحمد نوریاستاد گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایرانمحمدرحیم حاجی حاجیکلاییاستاد گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران0000-0001-8964-8820علی شهریاریدانشیار گروه علوم پایه، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایرانJournal Article20190516 Hypocalcemia is a metabolic disorder in cows that is associated with the incidence of several diseases in early lactation. The aim of this study was to determine the effectiveness of 25-hydroxyvitamin D3 supplementation before calving and postpartum calcium chloride bolus compared with bolus calcium chloride alone in cows receiving acidogenic diet in late pregnancy. Two hundred and forty multiparous Holstein dairy cows were assigned to one of three groups of 80 cows. Group 1 received daily 3 mg of 25-hydroxyvitamin D3 capsule starting a maximum of 5 days before the anticipated parturition date and administered 50 g Ca as a CaCl2 bolus at calving and 12 h later. Group 2 received 50 g Ca as a CaCl2 bolus at calving and 12 h later. Group 3 was fed the acidogenic diet. Serum concentrations of Ca, P and Mg were measured by conventional methods and 25-hydroxyvitamin D3 levels by HPLC. The results showed that serum 25-hydroxyvitamin D3 in the first group significantly increased after the vitamin D3 capsule administration. Pre-partum calcium level in group I was significantly higher than group II and group III and the postpartum level was higher in group I and group II than group III. Phosphorus values were significant at different times but were not affected by the interaction between group and time. Serum magnesium changes showed significant effect at different times but were not affected by different groups. This study showed that the administration of 3 mg of vitamin D supplementation for up to 5 days before parturition is effective in improved calcium homeostasis. هیپوکلسمی اختلالی متابولیک در گاوهای شیری بوده که با افزایش شیوع چندین بیماری در اوایل دورهی شیردهی در ارتباط است. هدف این مطالعه تعیین مؤثر بودن تجویز مکمل 25- هیدروکسی ویتامین D3 قبل از زایش و تجویز بولوس کلرید کلسیم پس از زایش در مقایسه با استفاده از بولوس کلرید کلسیم به تنهایی در گاوهایی که جیرهی اسیدوژنیک در اواخر آبستنی دریافت میکنند میباشد. دویست و چهل رأس گاو هلشتاین چند شکمزا در سه گروه 80 تایی تقسیم شدند. گروه اول از حداکثر 5 روز قبل از زایمان تا زمان زایمان روزانه یک کپسول 3 میلیگرمی 25- هیدروکسی ویتامین D3 دریافت نمودند و در زمان زایمان و 12 ساعت پس از آن بولوس حاوی 50 گرم کلریدکلسیم دریافت کردند. گروه دوم فقط بولوس حاوی 50 گرم کلریدکلسیم را در زمان زایمان و 12 ساعت پس از آن دریافت نمودند. گروه سوم تنها با جیرهی اسیدوژنیک تغذیه شدند. میزان کلسیم، فسفر و منیزیم سرم با روشهای معمول آزمایشگاهی و میزان 25- هیدروکسی ویتامین D3 با روش HPLC اندازهگیری شدند. نتایج نشان داد میزان 25- هیدروکسی ویتامین D3 سرم در گروه اول به صورت معنیداری پس از خوراندن کپسول ویتامین D3 افزایش یافت. سطح سرمی کلسیم قبل زایمان در گروه اول نسبت به گروه دوم و سوم یک افزایش معنیداری داشت و پس از زایمان میزان آن در گروه اول و دوم نسبت به گروه سوم بالاتر بود. مقادیر فسفر در زمانهای مختلف معنی دار بود. اما تحت تأثیر اثر متقابل گروه و زمان قرار نگرفت. تغییرات سرمی منیزیم در زمانهای مختلف اثرات معنیدار نشان داد اما تحت تأثیر گروههای مختلف قرار نگرفت. این مطالعه نشان داد که تجویز 3 میلیگرم 25- هیدروکسی ویتامین D3 به مدت حداکثر 5 روز قبل از زایمان در بهبود هومئوستاز کلسیم مؤثر است.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Study the effects of administrating zeolite/chitosan and zeolite/nano chitosan composites in rainbow trout (Oncorhynchus mykiss) diet on the quality of the frozen filletمطالعه اثر افزودن کامپوزیت های زئولیت/کیتوزان و زئولیت/نانوکیتوزان به جیره غذائی ماهی قزلآلای-رنگینکمان (Oncorhynchus mykiss) بر کیفیت فیله در شرایط انجماد667612021510.22055/ivj.2019.173120.2121FAپرویز حسن زادهاستادیار گروه بهداشت مواد غذایی و آبزیان، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایرانافروز اولادیدانش آموخته دکترای عمومی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایراننجمه شیخ زادهدانشیار گروه بهداشت مواد غذایی و آبزیان، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایرانرزاق محمودیاستاد مرکز تحقیقات میکروبیولوژی پزشکی، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی قزوین، قزوین، ایرانعلی خانی اوشانیدانش آموخته دکترای شیلات، دانشکده شیلات، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی تهران، تهران، ایرانشلاله موسویاستادیار گروه بهداشت مواد غذایی و آبزیان، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایرانJournal Article20190225 In recent years, the use of natural substances in nanoparticle forms in the aquatic animal diet is routine to improve the growth performance, immune system, disease resistance and fillet quality. In this study for the first time, the effects of zeolite/chitosan and zeolite/nanochitosan composites in rainbow trout diet on fillet quality were evaluated. Therefore, six treatment diets including zeolite/chitosan and zeolite/nanochitosan composites were prepared as follows: control group (without any additives), Z group (with 14.28 g kg<sup>-1</sup> zeolite), Ch0.5% group (with 0.5 g kg<sup>-1</sup> chitosan loaded in 14.28 g kg<sup>-1</sup> zeolite), Ch5% group (with 5 g kg<sup>-1</sup> chitosan loaded in 14.28 g kg<sup>-1</sup> zeolite), NCh0.5% group (with 0.5 g kg<sup>-1</sup> nanochitosan loaded in 14.28 g kg<sup>-1</sup> zeolite) and NCh5% group (with 5 g kg<sup>-1</sup> nanochitosan loaded in 14.28 g kg<sup>-1</sup> zeolite). Prepared diets were fed to rainbow trout with a mean weight 50 g for 60 days. On day 60, fish were weighed, and growth parameters were evaluated. Then, microbiological and chemical parameters during three months period in freezing storage temperature (-18) were studied. Results showed that growth performance was enhanced in all treatment groups, but bacterial growth did not change by experimental diets. Meanwhile, lipid peroxidation product and peroxide value significantly decrease in fish fillet administrated with NCh5% diet. This study showed that the administration of zeolit/nanochitosan composite at 5g/kg to rainbow trout diet could improve the fish fillet in terms of chemical characteristics. در سالهای اخیر استفاده از مواد طبیعی به شکل نانوذرات در جیرهی غذایی آبزیان با هدف افزایش رشد و تأثیرات ایمنی و افزایش مقاومت در برابر بیماریها و بهبود کیفیت فیله متداول گشته است. در این مطالعه نیز برای نخستین بار تأثیر کامپوزیت زئولیت/کیتوزان و زئولیت/نانوکیتوزان در جیرهی ماهی قزلآلایرنگینکمان بر کیفیت فیله مدنظر قرار گرفت. بدین منظور، شش گروه خوراک حاوی کامپوزیتهای زئولیت/نانوکیتوزان و زئولیت/کیتوزان به صورت زیر تهیه شد: گروه کنترل (فاقد هر گونه افزودنی)، گروه Z (28/14 گرم در کیلوگرم زئولیت)، گروه Ch0/5% (5/0 گرم در کیلوگرم کیتوزان بارگذاری شده در 28/14 گرم در کیلوگرم زئولیت)، گروه Ch5% (5 گرم در کیلوگرم کیتوزان بارگذاری شده در 28/14 گرم در کیلوگرم زئولیت)، گروه NCh0/5% (5/0 گرم در کیلوگرم نانوکیتوزان بارگذاری شده در 28/14 گرم در کیلوگرم زئولیت) و گروه NCh5% (5 گرم در کیلوگرم کیتوزان بارگذاری شده در 28/14 گرم در کیلوگرم زئولیت). خوراکهای تهیه شده به مدت 60 روز به ماهیهای با میانگین وزن 50 گرم، خورانده شدند. در روز 60، ماهیها وزن کشی شده و فاکتورهای رشد مورد بررسی قرار گرفتند. سپس پارامترهای میکروبی و شیمیایی طی دورهی سه ماهه و در دمای نگهداری انجماد 18- درجهی سانتیگراد در فیله هر ماهی مورد سنجش قرار گرفت. نتایج نشان داد که کارایی رشد در تمام گروههای تیمار بهبود یافت اما رشد باکتریایی تغییری نیافت. محصول پراکسیداسیون لیپیدی و شاخص پراکسید در فیلههای مربوط به گروه NCh5% نیز به طور معنیداری کاهش یافت. این مطالعه نشان داد که افزودن کامپوزیت زئولیت/نانوکیتوزان به میزان 5 گرم در کیلوگرم خوراک قادر به بهبود کیفیت فیله از نظر خصوصیات شیمیایی میباشد.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Effect of vitrification of ovine immature oocytes on subsequent oocyte and blastocyct HSP70 gene expressionاثر انجماد شیشه ای تخمک های نابالغ گوسفند بر بیان ژن HSP70 در تخمک و بلاستوسیست های حاصله778412021810.22055/ivj.2020.63960.1819FAنغمه فرمانیدانش آموخته دکتری عمومی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایرانفرید براتیدانشیار گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی و پژوهشکده فناوری جنین دام، دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایران0000-0003-3773-019Xعلی کدیوردانشیار گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی و پژوهشکده فناوری جنین دام، دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایرانابراهیم احمدیاستادیار پژوهشکده فناوری جنین دام، دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایرانJournal Article20190515 Vitrification removed many of the problems related to cryopreservation of oocytes and embryos. On the hand, some problems related to in vitro produced embryos may indicate any alteration in embryonic genome transcription. The present study aimed to investigate whether oocyte vitrification may alter expression of a gene that can change following environmental stress, i. e., HSP70 or not. Total of 120 immature germinal vesicle stage ovine cumulus oocyte complexes (COC) were retrieved from abattoir collected ovine ovaries. The COCs were subjected to vitrification in HTCM based (with 20% FBS) media as V1: DMSO (10 %), Ethylene glycol (10 %) for 30 min, V2: DMSO (10 %), Ethylene glycol (10 %) and 0.5 M sucrose immediately left on the cryotop device and immersed within liquid nitrogen. At least after 48 hrs of vitrification, the oocytes were warmed in warming solutions as W1: basic medium with 1 M sucrose, W2: basic medium and 0.5 M sucrose and W3 basic medium and 0.25 M sucrose, each of them for 5 min. The vitrified-warmed COCs (n=60) and fresh COCs (n=60) were subjected to routine IVM, IVF and IVC procedures of the laboratory with SOF based media. The developmental stages of oocytes were compared and the expression rate of HSP70 to an average of β-actin and B2m genes expressions were compared between blastocysts and oocytes before and after vitrification. The results of the study showed the impact of vitrification of germinal vesicle stage oocytes on the next developmental competence of the respected embryos in all stages. The expression of HSP70 was significantly different between oocytes and blastocysts; however the vitrification of immature ovine oocytes did not affect the expression rate of HSP70 in oocytes the respective blastocysts. In conclusion, vitrification does not affect the vitrified ovine immature oocytes and the next developed blastocysts. انجماد شیشهای سبب حذف بسیاری از مشکلات مربوط به انجماد تخمک و جنین شده است. از سویی برخی مشکلات در رابطه با تولید جنین در شرایط آزمایشگاهی ممکن است هر گونه تغییر در رونویسی ژنوم جنین را نشان دهد. هدف از این مطالعه بررسی تأثیر انجماد بر بیان ژن HPS70 (از ژنهای مربوط به استرسهای محیطی) در جنین گوسفند است. تعداد 120 مجموعه تخمک کومولوس گوسفند در مرحلهی وزیکول زایا از تخمدان گوسفندان کشتارگاهی بازیابی شد. مجموعهی تخمک کومولوس به منظور انجماد وارد محلول پایهی HTCM (با 20 درصد FBS) قرار گرفته و بلافاصله روی کرایوتاپ منتقل شده و در نیتروژن مایع قرار گرفتند. بعد از 48 ساعت از آغاز انجماد، تخمکها به ترتیب در محلولهایW1 ، W2 و W3 (هر یک به مدت 5 دقیقه) گرمسازی شدند. W1 شامل محلول پایه و 1 مول سوکرز، W2: شامل محلول پایه و 5/0 مول سوکرز و W3 محلول پایه و 25/0 مول سوکرز بود. مجموعهی تخمک کومولوس شیشهای و گرم شده (60 عدد، گروه تیمار) و مجموعه تخمک کومولوس تازه (60 عدد، گروه کنترل) طبق روال عادی آزمایشگاهی با پایهی SOF وارد فرایند IVM، IVF و IVC شدند. سپس مراحل رشد تخمک و همچنین میزان بیان ژن HSP70 نسبت به ژن β اکتین (به عنوان کنترل داخلی) بین بلاستوسیت و اووسیت قبل و بعد از انجماد مقایسه شد. بر اساس نتایج حاصل از این مطالعه انجماد شیشهای بر روی جنین در مراحل مختلف تکوین تأثیر معنیدار داشت و باعث کاهش میزان تکوین شد. همچنین میزان زندهمانی در گروه منجمد شیشهای کاهش یافت و این نکته مؤید آن است که انجماد تأثیرات منفی بر زندهمانی و میزان تکوین دارد. در مطالعهی حاضر با در نظر گرفتن دو گروه تخمکهای تازه و منجمد، میزان بیان ژن HSP70 تغییر معنیدار نشان داد ولی این اختلاف ناشی از تأثیر شیشهایسازی نبود. مرحلهی تکاملی جنین اثر معنیداری بر بیان ژن HSP70 داشت ولی میزان بیان در مراحل مختلف تکامل جنینی تحت تأثیر شیشهای شدن تخمک قرار نگرفت.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Relationships between blood insulin, glucose and non-esterified fatty acids during the breeding period with days open in Holstein cows fed with high-starch rationsارتباط مقادیر انسولین، گلوکز و اسیدهای چرب غیر استریفیه خون در بازهی زمانی تلقیح با روزهای باز در گاوهای هلشتاین با جیرهی غنی از نشاسته859312022010.22055/ivj.2019.170177.2116FAمهدی محبی فانیاستاد گروه مدیریت بهداشت دام، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران0000-0002-7726-1255عبداله میرزاییدانشیار گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایرانآرش امیدیاستاد گروه مدیریت بهداشت دام، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایرانسعید نظیفیاستاد گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران0000-0002-5501-1028مریم شجاعی نژاددانش آموخته ی دکترای عمومی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایرانمحمد صیرفی نیادانش آموخته ی دکترای عمومی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایرانJournal Article20190202<span> High starch (glucogenic, insulinogenic) rations are used for long periods during lactation because of their positive effect on milk production. Also, during the first weeks of lactation, they can improve fertility through preventing severe declines in blood glucose and insulin levels and modifying the level of non-esterified fatty acids (NEFA). However, it has been said that high starch rations may have negative effects on fertility if they are used after the termination of negative energy balance during the breeding period of the cows. In this study, changes in the plasma concentrations of insulin, glucose and NEFA were correlations of the measured parameters with days open of the cows were also assessed. Thirty lactating cows with a voluntary waiting period of 50 days were sampled for blood on days 60, 90 and 120 of lactation. Insulin increased through the study and had higher concentrations on days 90 and 120 compared to day 60. Glucose level decreased during the study and its concentration was lower on day 120 compared to days 60. There was an increasing trend in NEFA concentrations during the study period so that it had higher concentrations on days 90 and 120 compared to day 60. Insulin showed a negative correlation with glucose and a positive correlation with NEFA during the study. There was no correlation between the measured parameters and days open of the cows. Blood insulin concentration may increase in mid-lactation cows with high-starch rations but affection of fertility by high levels of insulin cannot be concluded. </span> جیرههای پر نشاسته (گلوکوژنیک، انسولینوژنیک)، به دلیل اثر مثبت بر تولید شیر، به مدت طولانی در خلال شیردهی گاوهای شیری استفاده میشوند، ضمن این که در هفتههای نخست شیردهی با جلوگیری از افت شدید گلوکز و انسولین و تعدیل سطح اسیدهای چرب غیر استریفیه (NEFA) در خون بر تولید مثل نیز اثر مثبت دارند. هر چند استفادهی بلند مدت از جیرههای پرنشاسته گریزناپذیر به نظر میرسد، برخی معتقدند که این جیرهها پس از پایان موازنهی منفی انرژی میتوانند بر باروری اثر منفی بگذارند و در بازهی زمانی تلقیح باید از مصرف آنها خودداری شود. در مطالعهی حاضر، تغییرات سطح انسولین، گلوکز و NEFA در خون در بازهی زمانی تلقیح با جیرههای غنی از نشاسته و همچنین ارتباط بین این پارامترها با روزهای باز گاوها بررسی شد. سی رأس گاو دوشا از روز 60 تا 120 شیردهی وارد مطالعه شدند. در روزهای 60، 90 و 120 شیردهی از گاوها نمونهی خون کامل تهیه شد و سطح انسولین، گلوکز و NEFA در پلاسما اندازهگیری شد. اطلاعات روزهای باز گاوها از نرمافزار مدیریتی گله استخراج شد. ارتباطی بین سطوح انسولین، گلوکز و NEFA با روزهای باز مشاهده نشد. روند تغییرات انسولین و NEFA در خلال روزهای 60 تا 120 شیردهی افزایشی و روند تغییرات گلوکز کاهشی بود. سطح گلوکز در روز 120 شیردهی نسبت به روز 60 کمتر و غلظت NEFA در روزهای 90 و 120 نسبت به روز 60 بیشتر بود. سطح انسولین خون در کل مدت مطالعه با سطح گلوکز همبستگی منفی و با سطح NEFA همبستگی مثبت داشت. بر اساس نتایج مطالعهی حاضر، امکان افزایش سطح انسولین خون با جیرهی پر نشاسته در مرحلهی میانی شیردهی (بازهی زمانی تلقیح) وجود دارد، اما از این یافته نمیتوان تأثیر منفی افزایش سطح انسولین خون بر باروری را برداشت کرد.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Effect of probiotic Lactobacillus plantarum ktbs2 on serum total oxidant and antioxidant, oxidative stress index and some biochemical parameters in induced diabetic ratsتأثیر پروبیوتیک لاکتوباسیلوس پلانتاروم سویه Ktbs2 بر ظرفیت اکسیدانی و آنتیاکسیدانی تام سرم، اندیس استرس اکسیداتیو و برخی پارامترهای بیوشیمیایی در موشهای صحرایی دیابتی9410512023010.22055/ivj.2019.172538.2120FAسحر مسلمیدانش آموخته دکترای عمومی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه سمنان، سمنان، ایرانمهنوش پارسایی مهراستادیار گروه بهداشت مواد غذایی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه سمنان، سمنان، ایرانمحمود احمدی همدانیاستادیار گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه سمنان، سمنان، ایراناشکان جبلی جواندانشیار گروه بهداشت مواد غذایی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه سمنان، سمنان، ایرانملیکا معزی فردانش آموخته فیزیولوژی دامپزشکی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایرانJournal Article20190311 This study aimed to investigate the effect of probiotic <em>Lactobacillus plantarum</em> isolated from traditional Semnan cheese on serum total oxidant and antioxidant status, oxidative stress index and some biochemical parameters in streptozotocin-induced diabetic rats. Twenty-four male Wistar rats were randomly divided into four groups (six rats in each group) including; negative control, positive control (diabetic control), probiotic control and diabetic rats received <em>Lactobacillus plantarum</em> suspension at a dose of 10<sup>8</sup> CFU / ml by gavage. <em>Lactobacillus plantarum</em> bacteria identification was performed by mMRS culture and isolation of single colonies and the use of specific biochemical tests and molecular identification of lactobacilli based on the amplification of 16s rRNA gen using polymerase chain reaction (PCR). Hyperglycemia was induced in 12 male rats by intraperitoneal injection of streptozotocin (65mg/kg) (diabetic untreated, and diabetic-probiotic groups). The healthy and diabetic rats treated by probiotic in groups 3 and 4 received probiotic on the 6<sup>th</sup> day of the study (five days after STZ injection). Fasting blood sugar (FBS) was monitored on days 0 (primary blood glucose), 6 and 21 of the experiment, and serum lipid profile and total oxidant, and antioxidant parameters and oxidative stress index of the rats were measured at the end of the experiment. The results of this study showed that <em>Lactobacillus plantarum</em> suspension at a dose of 10<sup>8</sup> CFU / ml doses in treated diabetic rats significantly decreased (p < 0.05) fasting blood glucose, triglyceride, total oxidant parameter and the oxidative stress index compared to the control group. For the first, the results of this study indicated that probiotic<em> lactobacillus plantarum </em>isolated from Semnan traditional cheese had the potential to reduce hyperglycemia, dyslipidemia and oxidative stress in streptozotocin-induced diabetic rats. این مطالعه به منظور بررسی تأثیر پروبیوتیک لاکتوباسیلوس پلانتاروم جدا شده از پنیر سنتی سمنان بر وضعیت اکسیدانی و آنتیاکسیدانی تام سرم، اندیس استرس اکسیداتیو و برخی پارامترهای بیوشیمیایی سرم در موشﻫﺎی ﺻﺤﺮاﯾﯽ دﯾﺎﺑﺘﯽ ﺷﺪه ﺑﺎ اﺳﺘﺮﭘﺘﻮزوﺗﻮﺳﯿن، انجام شد. در این مطالعه تجربی 24 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به طور تصادفی به چهار گروه (شش رت در هر گروه) شامل گروه سالم، دیابتی تیمار نشده، سالم پروبیوتیکی و گروه دیابتی تیمار شده با 1 سیسی سوسپانسیون لاکتوباسیلوس پلانتارم با دوز CFU/ml 10<sup>8</sup>توزیع شدند. جداسازی و شناسایی باکتری <em>لاکتوباسیلوس </em><em>پلانتاروم</em> از پنیر سنتی سمنان پس از کشت نمونهی پنیر در محیط mMRS و جدا کردن کلونی تک و انجام آزمایشهای بیوشیمیایی اختصاصی شناسایی لاکتوباسیلها، انجام شد و پس از انجام واکنش زنجیرهای پلیمراز و تعیین توالی ژنوم srRNA 16 سویه ktbs2 شناسایی گردید. دیابت در 12 سر موش صحرایی از گروه دیابتی تیمار نشده و دیابتی تیمار شده با از طریق تزریق داخل صفاقی استرپتوزوتوسین (mg/kg65) القا شد. به موشهای صحرایی گروههای سالم پروبیوتیکی و دیابتی تیمار شده با پروبیوتیک روزانه از روز ششم به مدت 21 روز از طریق گاواژ پروبیوتیک تجویز شد. قند خون ناشتا در روزهای صفر (قند خون اولیه)، روز ششم (5 روز پس از القاء دیابت) و 21 روز پس از آن (قند خون نهایی)، پروفایل چربی، پارامترهای اکسیدانی و آنتیاکسیدانی تام سرم و اندیس استرس اکسیداتیو در انتهای دورهی آزمایش اندازهگیری شدند. نتایج نشان داد تجویز سوسپانسیون لاکتوباسیلوس پلانتارم به موشهای صحرایی دیابتی شده به طور معنیداری باعث کاهش قندخون ناشتا، تریگلیسیرید، شرایط اکسیدانی تام و اندیس استرس اکسیداتیو نسبت به گروه دیابتی تیمار نشده گردید نتایج مطالعهی حاضر برای اولین بار نشان داد که <em>لاکتوباسیلوس پلانتارم</em> سویه 2ktbs جدا شده از پنیر سنتی سمنان توانایی کاهش هیپرگلیسمی، دیس لیپیدمی و استرس اکسیداتیو را در موشهای صحرایی دیابتی شده داشت.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121The Effects of Selenium Nanoparticles Enriched food on Sperm Quality and Fertilization of Rainbow Trout (Oncorhynchus mykiss) Male Breedersاثرات استفاده از غذای غنی شده با نانوذرات سلنیوم بر کیفیت اسپرم و لقاح مولدین نر ماهی قزلآلای رنگینکمان (Oncorhynchus mykiss)10611512023210.22055/ivj.2019.188278.2164FAجواد مهدوی جهان آباددانش آموخته کارشناسی ارشد شیلات، دانشکده منابع طبیعی، دانشگاه صنعتی خاتمالانبیاء (ص) بهبهان، بهبهان، ایران0000-0003-4155-4635سعید ضیایی نژاداستادیار گروه شیلات، دانشکده منابع طبیعی، دانشگاه صنعتی خاتم الانبیاء (ص) بهبهان، بهبهان، ایران0000-0003-0599-4430علیرضا قایدیاستادیار مؤسسه تحقیقات علوم شیلاتی کشور، مرکز تحقیقات ژنتیک و اصلاح نژاد ماهیان سردآبی شهید مطهری، سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی، یاسوج، ایرانسید حسین مرادیانکارشناس مؤسسه تحقیقات علوم شیلاتی کشور، مرکز تحقیقات ژنتیک و اصلاح نژاد ماهیان سردآبی شهید مطهری، سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی، یاسوج، ایرانمصیب سیدی آب الواندانشجوی دکترای بهداشت آبزیان، گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، کارشناس آزمایشگاه گروه شیلات، دانشکده منابع طبیعی ، دانشگاه صنعتی خاتم الانبیاء (ص) بهبهان، بهبهان، ایران0000-0001-9370-9980Journal Article20190709 In this study, the effects of selenium nanoparticles on the reproductive performance of rainbow trout breeders (<em>Oncorhynchus mykiss</em>) were investigated. A total of 84 male reproductive strains were selected from among the breeders of the Genetic and Genetic Research Center of Shahid Motahari Yasouj. After adaptation, the fish were divided into 4 experimental groups with 3 replications. Male broilers fed with commercial foods (without selenium nanoparticles) (control group) and male brooders fed diets containing 0.5, 1 and 2 milligrams of selenium nanoparticles per kilogram of diet. After evaluating the quantity and quality of sperm, replication and fertilization were performed for different groups using female oocytes. The results showed that the highest volume of sperm and the highest sperm density were observed in rainbow trout fed with 2 mg selenium nanoparticles per kilogram of diet. The lowest sperm volume was observed in the control and 0.5 mg selenium nanoparticles and the lowest sperm density was observed in the control group. The duration of sperm motility in fish fed diets containing selenium nanoparticles (0.5, 1 and 2 mg) was significantly higher than that of the control group fed with selenium nanoparticle diet. No significant difference was found between the percentage of sperm motility and spermatocrit between experimental groups. The highest percentage of fertilization, laceration and hatching of eggs were from rainbow trout breeders fed with 2 mg nano-selenium per kilogram of diet. In this study, the supplementation of the male breeder diet with selenium nanoparticles did not have a significant effect on progeny survival at the onset of active feeding. Selenium nanoparticles seem to have a positive effect on hatching eggs ob n embryos and larvae, but in the onset of active nutrition, there is no significant effect on the survival of larvae. selenium nanoparticles of diet improve the reproductive performance in male rainbow trout. در این مطالعه اثرات نانوذرات سلنیوم جیره بر کیفیت اسپرم و عملکرد تولید مثلی مولدین نر قزلآلای رنگینکمان (<em>Oncorhynchus mykiss</em>) بررسی شد. تعداد 84 قطعه ماهی مولد نر از بین گلهی مولدین مرکز تحقیقات ژنتیک و اصلاح نژاد ماهیان سردآبی شهید مطهری یاسوج انتخاب شد. پس از سازگاری، ماهیان به 4 گروه آزمایشی با 3 تکرار تقسیم شدند. گروه شاهد با غذای تجاری (فاقد نانوذرات سلنیوم) و سه گروه دیگر با جیرهی حاوی 5/0، 1 و 2 میلیگرم نانوذرات سلنیوم در کیلوگرم جیره، به مدت 2 ماه تغذیه شدند. بعد از ارزیابی کمیت و کیفیت اسپرم، عملیات تکثیر و لقاح برای گروههای مختلف با استفاده از تخمکهای ماده شاهد انجام شد. بیشترین میزان حجم اسپرم و بیشترین تراکم اسپرم در مولدین قزلآلای رنگینکمان تغذیه شده با 2 میلیگرم نانوذرات سلنیوم در کیلوگرم جیره مشاهده شد. کمترین میزان حجم اسپرم در گروههای شاهد و 5/0 میلیگرم نانوذرات سلنیوم و کمترین تراکم اسپرم در مولدین گروه شاهد مشاهده شد. مدت زمان تحرک اسپرم در ماهیان تغذیه شده با جیرههای حاوی نانوذرات سلنیوم (5/0، 1 و 2 میلیگرم) به طور معنیداری بیشتر از گروه شاهد بود. بین درصد اسپرمهای متحرک و اسپرماتوکریت میان گروههای آزمایشی تفاوت معنیداری مشاهده نگردید. بیشترین درصد لقاح، چشمزدگی و تفریخ تخم مربوط به مولدین نر قزلآلای رنگینکمان تغذیه شده با 2 میلیگرم نانوذرات سلنیوم در کیلوگرم جیره بود. در این پژوهش، جیره حاوی نانوذرات سلنیوم، اثر معنیداری بر بازماندگی نتاج در مرحلهی شروع تغذیه فعال نداشت. به نظر میرسد نانوذرات سلنیوم تا مرحلهی تفریخ تخم بر جنین و لارو اثرات مثبت دارد ولی در مرحلهی شروع تغذیه فعال اثرات معنیداری بر بازماندگی لارو ندارد. بر اساس نتایج این پژوهش، نانوذرات سلنیوم موجب بهبهود عملکرد تولیدمثلی مولدین نر قزلآلای رنگینکمان میشود.دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687316320201121Association of iodine, selenium and sulfur in soil and forage with serum levels of thyroid hormones and glutathione peroxidase activity in sheep in Ramhormoz cityارتباط مقادیر ید، سلنیوم و گوگرد خاک و علوفه با سطوح سرمی هورمونهای تیروئیدی و آنزیم گلوتاتیون پراکسیداز خون گوسفندان در شهرستان رامهرمز11612512023510.22055/ivj.2019.189508.2149FAعلی عباس نیکونداستادیار گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایرانفاطمه راست منشاستادیار گروه زمین شناسی، دانشکده علوم زمین، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایرانسیده میثاق جلالیدانشیار گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایراننگین مولاییدانشجوی کارشناسی ارشد زمین شناسی زیست محیطی، دانشکده علوم زمین، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایرانJournal Article20190610 Iodine and selenium have been identified as essential elements for animal health. Primary or secondary deficiencies of soil and forage iodine could be associated with thyroid glands dysfunction and abortion and selenium deficiency could be related to white muscle disease and decreased fertility in sheep. This study was aimed to evaluate the association of iodine, selenium and sulfur of soil and pastoral forages with serum levels of thyroid hormones and enzyme activity of glutathione peroxidase in sheep in Ramhormoz city, southwestern Iran. Four areas in Ramhormoz city were selected and eight soil samples, 8 forage samples (2 samples from each zone) and 60 sheep serum samples (15 samples from each zone) were obtained. With alkaline digesting, the soil samples were read by ICP-OES method. Forage samples were also analyzed using inductively coupled plasma mass spectrometry (ICP-MS). Serum levels of thyroid hormones and glutathione peroxidase enzyme activity (GPx) were measured by laboratory kits. The mean values of sulfur content in soil (2010± 658 mg/kg) and forage (21443± 2999 mg/kg) were significantly higher compared to its standard levels (p < 0.01). The mean iodine and selenium of forage and serum thyroid hormones were in the normal range compared to the standard values. The mean sheep blood activity of GPx in two areas was in deficient status and two other areas were in the marginal levels. In conclusion, the amount of forage iodine in all areas was sufficient to meet the nutritional needs of sheep, and the levels of thyroid hormones were in the normal range. It seems, besides selenium was sufficient in forage, the high levels of soil and forage sulfur resulted in reducing selenium bioavailability for sheep as well as a deficiency to borderline deficiency status for GPx in sheep in the study area. ید و سلنیوم به عنوان دو عنصر ضروری برای سلامت دامها شناخته شدهاند. کمبود اولیه یا ثانویهی ید خاک و علوفه میتواند با اختلال عملکرد غدهی تیروئید و سقط جنین، همچنین کمبود سلنیوم، با بیماری عضلهی سفید و کاهش باروری در گوسفند همراه باشد. پژوهش حاضر باهدف بررسی اثر مقادیر ید، سلنیوم و گوگرد خاک و علوفه بر سطوح سرمی هورمونهای تیروئیدی و آنزیم گلوتاتیون پراکسیداز خون گوسفندان در شهرستان رامهرمز انجام گرفت. چهار منطقه از شهرستان رامهرمز انتخاب شدند و تعداد 8 نمونه خاک، 8 نمونه علوفه (2 نمونه از هر منطقه) و 60 نمونه سرم گوسفندی (15 نمونه از هر منطقه) اخذ شد. نمونههای خاک پس از هضم قلیایی، با دستگاه ICP-OES و نمونههای علوفه، پس از هضم اسیدی، با دستگاه ICP-MS خوانش و همچنین مقادیر سرمی هورمونهای تیروئیدی و میزان گلوتاتیون پراکسیداز خون اندازهگیری شد. نتایج نشان داد که میانگین کلی مقدار گوگرد خاک (658±2010 میلیگرم در کیلوگرم) و علوفه منطقه (2999± 21443 میلیگرم در کیلوگرم) در مقایسه با مقادیر استاندارد آن به طور معنیداری بالاتر بود. میانگین مقدار ید و سلنیوم علوفه و غلظت سرمی هورمونهای تیروئیدی گوسفندان مناطق مورد مطالعه در محدودهی طبیعی قرار داشت. میانگین آنزیم گلوتاتیون پراکسیداز خون گوسفندان در دو منطقه نشاندهندهی کمبود و دو منطقهی دیگر نیز در حد مرزی قرار داشت. مقدار ید علوفه منطقه برای برطرف کردن نیاز تغذیهای گوسفندان کافی بود و سطح سرمی هورمونهای تیروئیدی در محدودهی طبیعی قرار داشت. به نظر میرسد که با وجود کافی بودن سلنیوم علوفه، به دلیل بالا بودن گوگرد خاک و علوفه، زیست دسترسپذیری سلنیوم کاهش یافته و میانگین آنزیم گلوتاتیون پراکسیداز خون گوسفندان منطقه در حد کمبود یا مرزی قرار داشت.