دانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901Study effect of silymarin on abdominal adhesions after entrotomy in dogمطالعهی اثر سیلیمارین بر چسبندگیهای داخل شکمی پس از انتروتومی در سگ5126371FAعلی بنی آدمعضو هیات علمی- دانشگاه شهید چمران اهواز0000-0003-3597-887Xسایه صمیمیدانش اموخته دکتری دامپزشکیحسین نجف زادهدانشگاه شهید چمران اهوازJournal Article20140213 The objective of this study was to show the effect of silymarin on peritoneal adhesions in dog. Ten adult male and female dogs were divided into two equal groups randomly: control and intraperitoneal silymarin. A 10-cm midline laparotomy incision was made in all dogs. After entrotomy, the abdominal wall incision was sutured. Re-laparotomy was performed on the 30th postoperative day and adhesion formation was macroscopically graded according to the Nair classification and Adachi classification. Serum malondialdehyde and total antioxidant activity were determined. Adhesion scores in silymarin group were significantly (p<0.05) greater than control group. The adhesion formation in silymarin group was more extensive and denser than control group. Silymarin might not be absorbed from the peritoneal cavity and act as a foreign substance. The serum concentration of malondialdehyde and total antioxidant activity was not different between control and silymarin groups significantly. Thus, silymarin does not have any benefitial effect on peritoneal adhesions, in local administration. هدف از این مطالعه نشان دادن اثر سیلیمارین روی چسبندگیهای صفاقی در سگ میباشد. در این مطالعه ده قلاده سگ بالغ نر و ماده استفاده شدند که به صورت تصادفی به دو گروه کنترل و سیلیمارین داخل صفاقی تقسیم شدند. لاپاراتومی به طول 10 سانتیمتر در خط میدلاین شکمی و انتروتومی در همهی سگها انجام شد و پس از انجام انتروتومی، دیواره شکم بخیه گردید. لاپاروتومی مجدد 30 روز بعد از عمل انجام گرفت و شکلگیری چسبندگی به صورت ماکروسکوپی بر اساس دستهبندی نیر و دستهبندی آداچی درجهبندی شد. غلظت سرمی مالون دی آلدئید و فعالیت تام آنتی اکسیدانی اندازهگیری شد. امتیازات چسبندگی در گروه سیلیمارین به صورت معنیداری با گروه کنترل اختلاف داشت. تشکیل چسبندگی در گروه سیلیمارین نسبت به گروه کنترل گستردهتر و شدیدتر بود. ممکن است سیلیمارین از حفرهی صفاقی جذب نشده و به عنوان یک مادهی خارجی عمل کرده باشد. غلظت سرمی مالون دی آلدئید و فعالیت تام آنتی اکسیدانی در بین گروه کنترل و دریافت کنندهی سیلیمارین تفاوت معنیداری نداشت. بنابراین سیلیمارین در استعمال موضعی اثر مفیدی در کاهش چسبندگی صفاق ندارد.https://www.ivj.ir/article_6371_5160a90ea4c788c11b4ead9a2450992b.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901Characterization of trap types in Staphylococcus aureus isolates from mastitis bovine and ovine milk samples in the North West of Iranشناسایی تیپ های trap در جدایه های استافیلوکوکوس اورئوس به دست آمده از نمونه های شیر گاو و گوسفند مبتلا به ورم پستان در شمال غرب ایران13206372FAحبیب دستمالچی ساعیاستادیار گروه میکروبیولوژی دانشکده دامپزشکی دانشگاه ارومیهسمیه حسین زادهدانشجوی PhD باکتریشناسی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه ارومیهJournal Article20130904 The virulence of <em>Staphylococcus aureus</em> is essentially determined by cell wall associated proteins and secreted toxins, whose expression is largely regulated by two-component regulatory systems (TCRSs) such as accessory gene regulator (<em>agr</em>) and RAP-TRAP systems. Four allelic variants of <em>agr</em> (<em>agr</em> I-IV) and <em>trap</em> (<em>trap</em> 1-4) so far have been identified. Some reports state that there are clinical trends according to each <em>agr</em> group, but there is a scarcity of information about <em>trap</em> types. So in this study, the polymorphism of the <em>trap</em> locus was analyzed by restriction endonuclease PCR in a population of 43 epidemiologically unrelated <em>S. aureus</em> isolated from bovine (n=21) and ovine (n=22) mastitis. The entire 504-bp open reading frame of the <em>trap</em> gene was amplified from all isolates by PCR. The PCR products were then digested with <em>Mse</em>I, giving two different profiles corresponding to <em>trap</em> types 2 and 3. Isolates from cow were classified in <em>trap</em> types 2 (13; 61.9%) and 3 (8; 38.1%). The vast majority of isolates recovered from sheep belonged to <em>trap</em> type 2 (90.9%) and type 3 contained only 9.1% of the sheep isolates. In general, types 2 and 3 accounted for 76.7% and 23.3% of the analyzed isolates, respectively. It is worth noting that <em>trap</em> types 1 and 4 were not detected among the studied isolates. In conclusion some <em>trap</em> types were highly prevalent in mastitis cases probably because of possession of a genetic background which endows them with superior ability to infect the mammary gland. حدت <em>استافیلوکوکوس اورئوس</em> اساساً توسط پروتئینهای مرتبط با دیوارهی سلولی و ترشح توکسینها تعیین میگردد، که بیان آنها تا حد زیادی توسط سیستمهای تنظیمی دو جزئی (TCRSs) مثل سیستمهای تنظیم ژنی فرعی (<em>agr</em>) و RAP-TRAP تنظیم میشود. تاکنون چهار واریانت آللی از <em>agr</em> (<em>agr</em> I-IV) و <em>trap</em> (<em>trap</em> 1-4) شناسایی شده است. برخی از گزارشها اظهار داشتهاند که تمایلات بالینی بر طبق هر گروه <em>agr</em> وجود دارد، اما اطلاعات محدودی در مورد تیپهای <em>trap</em> وجود دارد. از این رو در این مطالعه، پلیمورفیسم لوکوس <em>trap</em> در جمعیتی متشکل از 43 جدایه <em>استافیلوکوکوس اورئوس</em> به دست آمده از موارد ورم پستان گاو (21=n) و گوسفند (22=n) و غیر مرتبط از نظر اپیدمیولوژیک از طریق PCR اندونوکلئاز تعیین حدودی بررسی شد. کل چارچوب قرائت باز 504 جفت بازی مربوط به ژن <em>trap</em> از همهی جدایهها به واسطهی PCR تکثیر یافت. سپس فرآوردههای PCR با <em>Mse</em>I مورد هضم تعیین حدودی قرار گرفتند، که دو الگوی مختلف منطبق بر تیپهای 2 و 3 مربوط به <em>trap</em> ایجاد شد. جدایههای گاوی در تیپهای 2 (13؛ 9/61%) و 3 (8؛ 1/38%) مربوط به <em>trap</em> طبقهبندی شدند. اکثر جدایههای به دست آمده از گوسفندان متعلق به تیپ 2 <em>trap</em> (9/90%) بوده و تیپ 3 تنها 1/9% از جدایههای گوسفندی را شامل شد. به طور کلی، تیپهای 2 و 3 به ترتیب 7/76% و 3/23% از جدایههای مورد بررسی را شامل شدند. قابل توجه این که تیپهای 1 و 4 در بین جدایههای مورد مطالعه شناسایی نشدند. به طور خلاصه برخی از تیپهای <em>trap</em> احتمالاً به دلیل داشتن نوعی زمینهی ژنتیکی که آنها را قادر میسازد تا غدهی پستان را آلوده سازند، در موارد ورم پستان از شیوع بالاتری برخوردارند. https://www.ivj.ir/article_6372_11b6a160fde2a8ada592b0c29f8e50ab.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901Study on Prevalence of Monogenean trematodes in some Cyprinid species of Gamasiab River ,Hamedan Provinceبررسی فروانی آلودگی به ترماتود های مونوژن در برخی از کپور ماهیان رودخانه گاماسیاب همدان21286373FAجواد دقیق روحیرئیس ایستگاه تحقیقاتی تغذیه و غذای زنده آبزیانبهیار جلالی جعفریاستاد دانشکده دامپزشکی/دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهرانحسن نظام آبادیکارشناس بخش بهداشت و بیماریهای آبزیان/موسسه تحقیقات شیلات ایرانغلامرضا مهدیزادهکارشناس ارشد/پژوهشکده آبزی پروری آبهای داخلیJournal Article20130801 Gamasiab is the constant and most important river of Nahavand plain in Hamedan province and one of the longest rivers of Iran. In order to investigate the aquaculture potential of this region, a survey of natural fish parasites of this river were done by two seasonal sampling at summer and autumn in 2008. Totally 169 pieces of 7 Cyprinid species were investigated and 5 different species of monogenean parasites isolated from skin and gills of the fishes.<em> Dactylogyrus lenkorani</em> was isolated from branches of <em>Capoeta damascina</em>,<em> Barbus lacerta</em>, <em>Capoeta aculeate </em>and<em> Capoeta trutta</em> with infection percentage of 60%, 100%, 66.6% and 50%, respectively. <em>Dactylogyrus vistulae </em>was isolated from branches and <em>Gyrodactylus </em>sp<em>.</em> from skin of <em>Squalius cephalus</em> with infection percentage of 40% and 7.2%, respectively. <em>Dactylogyrus holciki</em> segregated of <em>Alburnus</em> <em>mossulensis</em> branches by about 5.8% infection. Finally <em>Paradiplozoon</em> sp. was isolated from gills of <em>Chondrostoma regium</em> and <em>Barbus lacerta </em>with 9.5% and 10% infection, respectively. This survey introduces a part of parasitic fauna of Gamasiab river in Hamedan province. Infection of <em>Barbus lacerta </em>with<em> D. lenkorani</em> was reported for the first time from Iran. رودخانهی دائمی و پر آب گاماسیاب مهمترین رودخانهی دشت نهاوند در استان همدان و یکی از طویلترین رودخانههای ایران به شمار میرود. به منظور بررسی پتانسیل آبزیپروری در این منطقه، طی دو فصل تابستان و پائیز سال 87 در مجموع 169 قطعه از 7 گونه ماهی که همگی متعلق به خانوادهی کپورماهیان (Cyprinidae) بودند، صید و مورد بررسی انگلشناسی قرار گرفتند. از آبشش و پوست این ماهیان پنج گونه مونوژن جدا گردید. گونهی <em>Dactylogyrus lenkorani</em> از آبشش ماهیان <em>Barbus lacerta</em>, <em>Capoeta damascina</em> ، <em>Capoeta aculeata</em> و <em>Capoeta trutta</em> به ترتیب با درصد شیوع 60، 100، 6/66 و 50، گونه <em>Dactylogyrus vistulae </em>از آبشش و <em>Gyrodactylus </em>sp<em>.</em> از پوست ماهی سفید رودخانهای با نام علمی <em>Squalius cephalus</em> به ترتیب با درصد شیوع 40 و 2/7، گونهی <em>Dactylogyrus holciki</em> از آبشش ماهی <em>Alburnus</em> <em>mossulensis</em> با درصد شیوع 8/5 و در نهایت مونوژن <em>Paradiplozoon</em> sp. از دو گونه ماهی <em>Chondrostoma regium</em> و <em>Barbus lacerta</em> به ترتیب با درصد شیوعهای 5/9 و 10 جدا شدند. این بررسی بخشی از فون انگلی ماهیان رودخانه گاماسیاب در استان همدان را معرفی نموده است. آلودگی سس ماهی کورا <em>Barbus lacerta</em> به انگل <em>D. lenkorani</em> نیز برای نخستین بار از کشور گزارش میگردد.https://www.ivj.ir/article_6373_32af3d9b118f6f0d86649c429cf591a0.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901Effect of dietary ascorbic acid on bone collagen and body composition of the Caspian brown trout (Salmo trutta caspius) fingerlingsتأثیر اسیدآسکوربیک در جیره ی غذایی بر میزان کلاژن استخوان و ترکیب بدن بچه ماهی آزاد دریای خزر (Salmo trutta caspius)29426374FAهومن رجبی اسلامیعضو هیات علمی گروه شیلاتنرگس عربفارغ التحصیل کارشناسی ارشد در گروه شیلاتJournal Article20131008 Ascorbic acid (AA) is known to perform numerous biochemical and physiological functions especially for teleost fish. A feeding trial with a total of six hundred Caspian brown trout fingerlings (9.6±0.6 g) was conducted to determine the effect of AA on bone collagen and body composition of the Caspian brown trout (<em>Salmo trutta caspius</em>) as a valuable native teleost species. Five different diets containing 0, 50, 100, 200 and 400 mg kg<sup>-1</sup> L-Ascorbyl-2-Polyphosphate were prepared as experimental treatments. Feeding of the fish was done in triplicates for 9 weeks in each treatment, each containing 40 Caspian brown trout fingerlings. The results showed significant differences in final weight, bone collagen and body composition of Caspian brown Trout fingerlings at the end of the feeding trial (p<0.05). Increase trends in AA amount of diets cause significant rise of weight (p<0.05), reaching to the final weight of 29.74±3.52 g at the 200 mg AA kg<sup>-1</sup> treatment. Fish fed by 200 mg AA kg<sup>-1</sup> diet had also the maximum amount of bone collagen; which had significant difference with control treatment (p<0.05). Besides, the highest ash content and fat concentrations were found in 50 mg kg<sup>-1</sup> AA. Based on the broken line model, the optimum bone collagen and protein amounts were obtained at 247.54 and 250.55 mg AA kg<sup>-1</sup> diet, respectively. پژوهش حاضر برای ارزیابی سطح مناسب اسید آسکوربیک در جیرهی غذایی بر میزان کلاژن استخوان و ترکیبات بدن بچه ماهی آزاد دریای خزر (<em>Salmo trutta caspius</em>) انجام شد. پنج جیرهی غذایی با مقادیر 0، 50، 100، 200 و 400 میلیگرم اسید آسکوربیک در کیلوگرم غذا برای تیمارهای مختلف آزمایشی آماده گردید. تعداد 600 قطعه بچه ماهی آزاد دریای خزر نیز با وزن 6/0±6/9 گرم تهیه و به صورت تصادفی در پنج تیمار با سه تکرار (40 قطعه ماهی برای هر تیمار) توزیع گردید. ماهیان به مدت 9 هفته توسط جیرههای غذایی تغذیه و میزان کلاژن همراه با ترکیب بدن بچه ماهیان آزمایشی بین تیمارهای آزمایشی مقایسه شدند. نتایج بیانگر اختلاف معنیداری در وزن نهایی، میزان کلاژن استخوان و در آنالیز لاشهی بچه ماهیان آزاد دریای خزر بود (05/0p<). افزایش اسید آسکوربیک در جیرهی غذایی باعث افزایش معنیدار وزن نهایی ماهیان شده (05/0p<) و به بالاترین میزان (52/3±74/29 گرم) در تیمار 200 میلیگرم اسید آسکوربیک رسید. بیشترین مقدار کلاژن در تیمار حاوی 200 میلیگرم اسید آسکوربیک در هر کیلوگرم غذا مشاهده شد، که میزان آن با تیمار شاهد تفاوت معنیداری داشت (05/0p<). بیشترین میزان تجمع چربی و خاکستر نیز در تیمار حاوی 50 میلیگرم اسید آسکوربیک به دست آمد. میزان بهینهی اسید آسکوربیک برای تجمع کلاژن و سنتز پروتئین در عضلهی بچه ماهی آزاد دریای خزر بر اساس آزمون پاسخ به سطح به ترتیب برابر با 54/247 و 55/250 میلیگرم اسید آسکوربیک در هر کیلوگرم جیرهی غذایی به دست آمد.https://www.ivj.ir/article_6374_5f374fe9e2905cfd40d7e8f841ce9e94.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901The effects of citric acid and two medicinal plants fennel and fenugreek on growth performance, Humoral immunity, serum protein and intestinal microbial population in broilersتأثیر اسید سیتریک و دو گیاه دارویی رازیانه و شنبلیله بر عملکرد رشد، ایمنی هومورال، پروتئین های سرم و جمعیت میکروبی روده باریک جوجه گوشتی43486375FAجلال سالاریمدرس دانشگاه علمی کاربردی قممجید کلانتر نیستانکیعضو هیئت علمی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی قمفاطمه صاحبی اعلادانشگاه بوعلی سیناJournal Article20130622 This experiment was conducted to investigate the effects of citric acid and medicinal plants on growth performance, humeral immunity, serum proteins and intestinal microbial population in broilers. A total number of 225 Ross 308 (one-day old) broiler chickens were randomly divided into 4 treatments with 6 replicates of 3 chicks each. Treatments including: 1- basal diet (without any additives), 2- basal diet + medicinal plants in equal mounts (0.5%), 3- basal diet +medicinal plants in equal mounts (0.5%) + 0.5% citric acid, 4- basal diet + 0.5 % fenugreek + 0.5 % citric acid, 5- basal diet + 0.5% fennel + 0.5% citric acid. Feed intake was significantly higher in treatment 5 compared to control and FCR was significantly higher in treatment 5 and 2 compared to treatment 3 and 4 (P< 0.05). Total serum protein levels were higher in treatment 2 than in treatment 1 (P< 0.05). Albumin / globulin ratio was significantly higher in treatment 3 and 4 compared to other treatments. The results indicated that the overall use of fennel and fenugreek plants and citric acid had satisfactory effects on growth and performance of broiler chickens. این پژوهش جهت بررسی تأثیر اسید سیتریک و دو گیاه دارویی رازیانه و شنبلیله بر عملکرد رشد، ایمنی هومورال، پروتئینهای سرم و جمعیت میکروبی رودهی باریک جوجهی گوشتی انجام گردید. تعداد 225 قطعه جوجهی گوشتی یک روزه نژاد راس 308 به طور تصادفی به 4 تیمار با 6 تکرار و 3 جوجه در هر تکرار تقسیم شدند. تیمارها شامل 1- جیرهی پایه (بدون مواد افزودنی) 2- جیرهی پایه + مخلوط مساوی (5/0 درصد) از دو گیاه دارویی شنبلیله و رازیانه 3- جیرهی پایه + مخلوط مساوی (5/0 درصد) از دو گیاه دارویی شنبلیله و رازیانه + 5/0 درصد اسید سیتریک 4- جیرهی پایه + 5/0 درصد گیاه دارویی شنبلیله + 5/0 درصد اسید سیتریک 5- جیرهی پایه + 5/0 درصد گیاه دارویی رازیانه + اسید سیتریک بودند. خوراک مصرفی در تیمار 5 به طور معنیداری بالاتر از تیمار شاهد بود و ضریب تبدیل غذایی در تیمارهای 2 و 5 به طور معنیداری بالاتر از تیمارهای 3 و 4 بود (05/0>p). پروتئین تام سرم در تیمار 2 نسبت به تیمار 1 بالاتر بود (05/0>p). نسبت آلبومین به گلوبولین در تیمارهای 3 و 4 نسبت به تیمارهای دیگر به طور معنیداری بالاتر بود (05/0>p). نتایج نشان داد که در مجموع، استفاده از گیاهان رازیانه و شنبلیله به همراه اسید سیتریک اثرات رضایت بخشی روی عملکرد و رشد جوجههای گوشتی دارد.https://www.ivj.ir/article_6375_0c9315bb167941c62a8c71f6214d8318.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901A survey of Ovine Herpesvirus-2 (OvHV-2) infection among Ahvaz sheep population by PCRبررسی میزان آلودگی گوسفندان با هرپس ویروس گوسفندی تیپ 2 (OvHV-2) در شهر اهواز با آزمایش PCR49546376FAمسعودرضا صیفی آبادشاپوریدانشگاه شهید چمران اهوازمحمد رشنودانشجوساوش منصوریدانش آموختهمحمد صباغانداشجو داشنگاه علوم پزشکی جندی شاپورمجتبی حقی کرم الهدانشجوماجده بلادی موسویدانش آموختهرضا دهنوی زاده کازرونیدانش آموختهJournal Article20121219 Malignant catarrhal fever (MCF) is one of the most important viral diseases of cattle and some other animal species. MCF in cattle is due to infection by two viruses: alcelaphineherpesvirus-1 (AlHV-1) and ovine herpesvirus-2 (OvHV-2). Epidemiologically, MCF in cattle is associated with wildebeests (natural host of AlHV-1) or sheep (natural host of OvHV-2). The aim of this study was to investigate the OvHV-2 infection in the sheep population of Ahvaz. Therefore, 100 whole blood samples were collected from sheep of the region and tested by PCR. Initially buffy coats were separated from the blood samples and subjected to DNA extraction. Thereafter, the presence of OvHV-2 DNA in the samples was assessed by a semi-nested PCR. The results indicated that 82% of the sampled sheep were carrier of OvHV-2 DNA. Infection rate observed in this study was lower than in some previous studies. This difference could be due to breed differences of sheep or genetic diversity of OvHV-2. تب نزلهای بدخیم (Malignant Catarrhal Fever; MCF) یکی از مهمترین بیماریهای ویروسی در گاو و انواع دیگری از حیوانات میباشد. این بیماری در گاو توسط دو ویروس مختلف با نام های alcelaphineherpesvirus 1 (AlHV-1) و ovine herpesvirus 2 (OvHV-2) ایجاد میگردد. بر این اساس، MCF دارای دو شکل همهگیر وابسته به ویلدبیست یا گوزن یال دار (میزبان طبیعی AlHV-1) و وابسته به گوسفند (میزبان طبیعی OvHV-2) میباشد. این مطالعه جهت بررسی وضعیت آلودگی گوسفندان با OvHV-2 در شهر اهواز صورت گرفته است. به این منظور 100 نمونه خون از گوسفندان حومهی این شهر جمعآوری و آزمایش PCR شدند. در ابتدا، از هر یک از نمونهها بافیکت تهیه شد و DNA بافیکتها استخراج شد. سپس وجود OvHV-2 DNA در نمونههای تهیه شده با آزمایش Semi-nested PCR بررسی شد. بر اساس نتایج آزمایش PCR 82 درصد از گوسفندان نمونهگیری شده حامل OvHV-2 DNA بودند. میزان آلودگی مشاهده شده در این مطالعه نسبت به برخی مطالعات پیشین کمتر بود. این اختلاف ممکن است ناشی از تفاوتهای نژادی گوسفندان و یا تنوع ژنتیکی OvHV-2 باشد.https://www.ivj.ir/article_6376_a2585056272deece1860a0c44bb159d3.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901The preventative role of MgO nanoparticles in amnesia induced by morphine in male mouseنقش پیشگیری کننده نانو ذرات اکسید منیزیم در فراموشی ناشی از مورفین در موش کوچک آزمایشگاهی55646377FAمریم عبداله زاده دشتیکارشناس ارشد فیزیولوژی ، دانشکده علوم،دانشگاه شهید چمران اهوازمهناز کسمتیدانشیار گروه زیست شناسی دانشکده علوم دانشگاه شهید چمران اهوازلطف الله خواجه پوراستادیار گروه زیست شناسی،دانشکده علوم، دانشگاهشهید چمران اهوازحسین نجف زاده ورزیدانشیار گروه فارماکولوژی دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شهید چمران اهوازJournal Article20131005 Consumption of opioid agonists such as morphine before and after training distruct the memory. It has been shown that some magnesium supplements improve various forms of memory but influx limitation of the ion via the blood brain barrier has limited its use. Mineral nano particles such as magnesium oxide nano particles (nano MgO) with unique physiochemical properties, can easily pass across biological barriers but their effects on memory and amnesia are not clear. In this study effect of magnesium oxide nanoparticles on morphine induced amnesia has was been investigated. In this study, the mice in the weight range 25to 30g were used in 12 groups consisted: control, receiving morphine (5 and 10 mg/kg), receiving nano MgO (1, 2.5, 5, 10 mg/kg, IP) and interaction groups of morphine and nano MgO. The Step-down apparatus was used for evaluating the passive avoidance memory. The results showed that morphine administration after training in dose of 5 mg/kg made significant amnesia. MgO nanoparticles in doses of 2.5, 5, 10mg/kg after training improved passive avoidance memory but had no effect on locomotor activity. However, mgo in these doses inhibited morphine induced amnesia. It seems that MgO nanoparticles prevent the mechanisms of morphine induced amnesia by passing through blood brain barrier and involving in memory pathways. مصرف قبل و بعد از آموزش آگونیستهای اوپیوئیدی مانند مورفین باعث تخریب حافظه میشود. برخی مکملهای منیزیم اشکال مختلف حافظه از قبیل حافظهی کوتاه مدت، بلند مدت و کارکردی را بهبود میبخشند، اما دشواری ورود منیزیم از سد خونی مغزی، استفاده از این یون را با محدودیت روبرو ساخته است. نانوذرات معدنی مانند نانوذرات اکسید منیزیم به دلیل خاصیت فیزیکوشیمیایی منحصر به فرد به راحتی از سدهای بیولوژیک عبور میکنند، اما نقش آنها در حافظه و فراموشی مشخص نیست. در مطالعهی حاضر اثر نانو ذرات اکسید منیزیم بر فراموشی ناشی از مورفین بررسی شده است. در مطالعهی حاضر از موشهای سوری نر در محدودهی وزنی ۳۰-٢۵ گرم، در ۱۲ گروه شامل کنترل، دریافت کنندهی مورفین در دوزهای 5 و 10 میلیگرم بر کیلوگرم و دریافت کنندهی نانو اکسید منیزیم در دوزهای 1، 5/2، 5 و ۱۰ میلیگرم بر کیلوگرم و گروههای تداخلی مورفین و نانو اکسید منیزیم مطالعه شدند. برای ارزیابی حافظهی احترازی غیرفعال از دستگاه استپ داون استفاده شد. نتایج نشان داد مورفین در تجویز پس از آموزش در مقدار ۵ میلیگرم بر کیلوگرم باعث فراموشی قابل ملاحظهای میگردد. نانو اکسید منیزیم در مقادیر 5/2، 5 و ۱0 میلیگرم بر کیلوگرم در تزریق پس از آموزش سبب بهبودی حافظهی احترازی غیر فعال شد، ولی بر فعالیت حرکتی حیوان بیتأثیر بود و در مقادیر فوق از فراموشی ناشی از مورفین ممانعت نمود. به نظر میرسد نانو اکسید منیزیم با عبور از سد خونی - مغزی و دخالت در مسیرهای حافظه از بروز مکانیسمهای مرتبط با فراموشی ناشی از مورفین پیشگیری مینماید.https://www.ivj.ir/article_6377_34a5930b8b4cd5be1e039d2d6ad6ed49.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901Distribution and histochemical studies of Goblet mucous cells in different regions of epidermis in mature male and female Silver carp fishهیستوشیمی و پراکنش سلولهای جامیشکل ترشحکننده ی موکوس در نواحی مختلف اپیدرم پوست بدن ماهی کپور نقرهای بالغ نر و ماده65746378FAنعیم عرفانی مجدهیات علمیمهرزاد مصباحiهیات علمیکاوه اسفندیاریدانشجوJournal Article20130702 Fish epidermis contains goblet mucous cells which their primary function is to secrete mucous to skin. For histometrical and histochemical studies of these cells, at least 10 mature male and female <em>silver carp </em>fish were selected and 5 mm thickness samples were taken from different parts of skin including head, dorsum, region, venter region and tail. 5-6µ sections were made using paraffin embedding methods, and stained by H&E, PAS, AB (pH=2.5), AB (pH=1) and AB (pH=2.5) PAS. Number of goblet cells were counted in 100 µm length of epidermis in each regions. The results showed that there are small and ellipsoid to polyhedral cells called goblet cells in different regions of silver carp epidermis. These cells have positive reaction to PAS staining which it showing the neutral property of mucous secretion of these cells. The skin of silver carp fish can be divided on the basis of goblet cells distribution in different parts of epidermis (head, dorsal regions, ventral regions and tail). The results revealed that male silver carp fish has maximum goblet cells in head skin but the female has maximum in dorsal skin. The number of these cells in tail part of male and female are relatively same. یکی از سلولهای اپیدرم پوست بدن ماهی که وظیفهی اصلی آن ترشح موکوس پوست بدن ماهی میباشد، سلولهای جامیشکل میباشند. به منظور مطالعهی بافتشناسی و تعیین پراکنش این سلولها، تعداد 10 ماهی کپور نقرهای بالغ نر (5 عدد) و ماده (5 عدد) مورد مطالعه قرار گرفت و از پوست نواحی مختلف بدن شامل نواحی سر، پشت، شکم و دم، نمونههایی حداکثر به ضخامت 5 میلیمتر تهیه گردید و پس از طی روشهای استاندارد تهیهی مقاطع بافتی، برشهایی به ضخامت 5 تا 6 میکرومتر تهیه و با هماتوکسیلین-ائوزین (H&E)، پریودیک اسید شیف (PAS)، آلسین بلو با اسیدیته 5/2 (AB, pH=2.5)، آلسین بلو با اسیدیته 1(AB, pH=1) و آلسین بلو با اسیدیته 5/2- پریودیک اسید شیف (AB, pH=2.5-PAS) رنگآمیزی شدند. تعداد این سلولها در 100 میکرومتر از طول و در کل ضخامت اپیدرم پوست هر ناحیه مورد شمارش قرار گرفت. نتایج به دست آمده نشان داد که سلولهای بیضی شکل تا چند وجهی و کوچکی به نام سلولهای موکوسی جامی شکل در اپیدرم نواحی مختلف پوست ماهی کپور نقرهای وجود دارند. این سلولها در رنگآمیزی PAS واکنش مثبت داشتند و به رنگ ارغوانی رنگآمیزی شدند که بیانگر ماهیت شیمیایی خنثی موکوس ترشحی این سلولها میباشد. پراکندگی این سلولها در نواحی مختلف پوست این ماهی متفاوت است و بر اساس پراکندگی آنها پوست نواحی مختلف در دو جنس نر و ماده به نواحی سر، پشتی، شکمی و دم تقسیم گردید. این نتایج بیانگر این واقعییت است که بیشترین تعداد سلولهای جامیشکل در جنس نر در ناحیهی سر و در جنس ماده در ناحیهی پشتی قرار دارند و تعداد این سلولها در ناحیهی دمی پوست ماهیان نر و ماده تقریباً یکسان است.https://www.ivj.ir/article_6378_12cac4fbcece8e448a6dcad46dc1a0bc.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901The effects of different concentrations of Acid ascorbic on freezability of Kordi Goat Spermatozoaاثر غلظت های مختلف اسید آسکوربیک بر انجماد پذیری اسپرم بز کردی75826379FAسید محمد جواد علوی آقاملکیدانشجوحمید کهراماستاد دانشگاه پردیس کشاورزی تهرانسعید زین الدینیاستاد دانشگاه پردیس کشاورزی تهرانحمیدرضا نائیجیاندانش اموختهJournal Article20130526 This study was designed to investigate the effects of different concentrations of ascorbic acid (0, 2.5, 4.5, 6.5 and 8.5 mg/ml) on freezing of the Kordi goat spermatozoa. Semen samples were collected by an artificial vagina, twice a week from four pubertal goat. The extender containing semen was frozen in liquid nitrogen and then was stored until using for assessment. Semen was thawed at 37<sup>◦</sup>C and then motility and progressive motility were assessed by CASA. membrane integrity, viability and morphology of sperms were assessed and malondialdehiyde (MDA) concentration was measured. The results of this experiment showed that extender containing 4.5 and 6.5 mg ascorbic acid significantly improved motility (P<0.01), progressive motility (P<0.05) and viability compare to control treatment (P<0.01). Membrane integrity, morphology and malondialdehiyde were not affected significantly by the different level of ascorbic acid (P>0.05). It can be concluded that adding 4.5 mg/ml ascorbic acid in to goat extender is suitable for preservation of sperm and its fertility. در این مطالعه اثر غلظتهای مختلف اسید آسکوربیک (0، 5/2، 5/4، 5/6 و 5/8 میلیگرم در میلیلیتر) بر فرآیند انجماد و یخگشایی اسپرم بز کردی بررسی شد. نمونههای منی توسط واژن مصنوعی از 4 رأس بز نر بالغ، هفتهای 2 بار جمعآوری شد. نمونههای منی رقیق شده در معرض بخار ازت منجمد و در تانک حاوی ازت مایع ذخیره شد و سپس یخگشایی پایوتهای حاوی اسپرم در آب گرم 37 درجهی سانتیگراد انجام شد. تحرک کل و تحرک پیشروندهی اسپرم با کمک سامانهی آنالیز رایانهای اسپرم (CASA) اندازهگیری شد. سلامت غشا، درصد اسپرمهای زنده و مورفولوژی اسپرمها و غلظت مالوندیآلدهاید بعد از فرآیند یخگشایی اندازهگیری شد. نتایج حاصل از این آزمایش نشان داد که رقیقکنندهی اسپرم بز حاوی 5/4 و 5/6 میلیگرم در میلیلیتر اسید آسکوربیک در مقایسهی با گروه شاهد موجب بهبود در میزان تحرک (01/0p<)، تحرک پیشرونده (05/0p<) و درصد اسپرمهای زنده شد (01/0p<). سطوح مختلف اسید آسکوربیک اثر معنیداری روی سلامت غشا، مورفولوژی و مالوندیآلدهاید اسپرمها نداشتند (05/0p>). مطابق با نتایج این پژوهش افزودن سطوح 5/4 میلیگرم در میلیلیتر اسید آسکوربیک به رقیقکنندههای انجماد اسپرم بز کردی باعث بهبود معنیدار فراسنجههای اسپرم از جمله تحرک و درصد اسپرمهای زنده میشود.https://www.ivj.ir/article_6379_7a1535b45ad272cfbbf4d35e96d2d3ab.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901Bioaccumulation of waterborne cadmium and its effect on carcass quality of Sterlet (Acipenser ruthenus)تجمع زیستی کادمیوم محلول در آب و تاثیر آن بر کیفیت لاشه تاسماهی استرلیاد (Acipenser ruthenus)83936380FAمرضیه عروجعلیدانشکده منابع طبیعی، دانشگاه صنعتی اصفهانفاطمه پیکان حیرتیگروه شیلات، دانشکده منابع طبیعی، دانشگاه صنعتی اصفهانسالار درافشانگروه شیلات، دانشکده منابع طبیعی، دانشگاه صنعتی اصفهاننصراله محبوبی صوفیانیدانشکده منابع طبیعی، دانشگاه صنعتی اصفهانJournal Article20130925 The sublethal effects of water - born cadmium (Cd) on carcass quality (moisture, protein, fat and ash contents) and its accumulation in different tissues including gill, kidney, liver and muscle were analyzed. For this purpose, 60 juvenile Sterlet, <em>Acipenser ruthenus</em>, (39.98 ± 0.45 g weight and 22.45 ± 0.65 cm length) were randomly distributed in 4 experimental groups, each containing 3 replicates, with five fish per replicate. The fish were exposed to different concentrations of Cd for 21 days under semi-static experimental condition as follows: 0, 16, 32 and 64 µg/L Cd. At the end of the experiment, the carcass quality (without head and inside body cavity) and Cd accumulation using wet method were determined in different tissues including gills, liver, muscle and kidney in 3 fish from each replicate. The results showed that moisture, protein, fat and ash contents were in the range of 78-81, 12.6-14, 3.5-4.5 and 12.6-14% respectively without any significant differences among groups (P>0.05). By increasing in Cd concentration of the water, the accumulation in all tested tissues (muscle as an exception) was elevated significantly (P<0.05). In all treated groups, the highest accumulation was measured in the kidney, followed by the gills. However, there were no significant differences in Cd accumulation in gills, kidney and liver in any treated group (P>0.05). The only elevation was observed in Cd accumulation in the gill in comparison between the control and fish exposed to 16 µg/l Cd (P<0.05). Based on the results, it could be concluded that although sublethal Cd exposure for 21 day did not affect the carcass quality in juvenile Sterlet, it couldbe accumulated in different tissues (muscle as an exception) in a dose response manner. در این تحقیق اثرات غلظتهای تحت کشنده کادمیوم محلول در آب بر کیفیت لاشه (میزان رطوبت، پروتئین، چربی و خاکستر) و میزان تجمع آن در بافتهای مختلف آبشش، کلیه، کبد و عضلهی ماهی استرلیاد مورد سنجش قرار گرفت. به این منظور 60 قطعه بچه ماهی استرلیاد با میانگین وزن اولیه 45/0±98/39 گرم و طول 65/0±45/22 سانتیمتر در 4 گروه، هر گروه شامل 3 تکرار با 5 قطعه ماهی تقسیم شدند. ماهیان در گروههای صفر (شاهد)، 16، 32 و 64 میکروگرم در لیتر کادمیوم به مدت 21 روز در وضعیت آزمایشگاهی نیمه ثابت قرار گرفتند. در پایان دوره، کیفیت لاشه کامل (بدون سر و امعا و احشا) و میزان تجمع کادمیوم در بافتهای آبشش، کلیه، کبد و عضله به روش هضم مرطوب با نمونهبرداری از حداقل 3 قطعه ماهی از هر تکرار ارزیابی شد. نتایج نشان داد که میزان رطوبت، پروتئین، چربی و خاکستر به ترتیب در گسترهی 81-78، 14-6/12، 5/4-5/3 و 8/3-9/2 درصد وزن خشک و بدون تفاوت معنیدار بین گروههای مختلف آزمایشی بود (05/0P>). با افزایش غلظت کادمیوم، میزان تجمع آن در تمامی بافتهای مورد بررسی به جز عضله به طور معنیداری افزایش یافت (05/0P<). در تمامی گروههای آزمایشی، بیشترین میزان تجمع در بافت کلیه و پس از آن آبشش مشاهده شد. با وجود این در هر گروه آزمایشی تفاوت معنیداری در میزان تجمع در سه بافت مختلف آبشش، کبد و کلیه مشاهده نشد (05/0P>). در مقایسه بین دو گروه شاهد و تیمار مجاورسازی با غلظت 16 میکروگرم در لیتر کادمیوم، تنها افزایش معنیدار در غلظت کادمیوم در آبشش مشاهده شد (05/0P<). بر اساس نتایج میتوان بیان کرد که مجاورسازی بچه ماهیان جوان تاسماهی استرلیاد با غلظتهای تحت کشنده کادمیوم اگرچه منجر به تغییر معنیدار در کیفیت لاشه نمیشود، اما افزایش تجمع آن در بافتهای مختلف (به جز عضله) متناسب با افزایش غلظت کاملاً محسوس است.https://www.ivj.ir/article_6380_ec8a1a254fbeeda2215029221fe5298e.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901Pool water and Rainbow trout contamination to some enteric bacteria in Chaharmahal va Bakhtiari provinceآلودگی آب استخرهای پرورش ماهی و ماهیان قزل آلای پرورشی به برخی باکتری های رودهای در استان چهارمحال و بختیاری94996381FAمجتبی بنیادیاندانشکده دامپزشکی شهرکردحسن فریدی زاددانشگاه آزاد شهرکردآوا اکبریاندانشکده دامپزشکی دانشگاه شهرکردعفت کریمی قهفرخیدانشگاه شهرکردJournal Article20131215 This study was to determine the rate of contamination of water and cold water fish to some enteric bacteria in Chaharmahal va Bakhtiari province. One hundred and eight of fish samples were randomly gathered from fish farms, also 24 water samples obtained from pools separately in twophases. All samples in order to in order to isolate bacteria including salmonellae,<em> Escherichia coli </em>and<em> citrobacter freundii </em>were examined by selective and purified culture media<em>. </em> Results of this study showed that neither of fish nor water samples was contaminated to salmonella, but contamination of fishes to <em>Escherichia coli</em> and <em>citrobacter</em> were 20.3 and 7.4 percent, respectively. Water contamination to <em>Escherichia coli</em> was 66.7 % but there were not any contamination to citrobacter and salmonellae in water samples. As the result of this study showed, <em>Rainbow trout </em>fishes in this area are not considered such as a source for human salmonellosis; however there are some risks that other enteric bacteria such as <em>Escherichia coli</em> may involve people by this food stuff. این مطالعه به منظور تعیین میزان آلودگی ماهیان قزلآلای رنگینکمان و آب استخرهای پرورش ماهی استان چهار محال و بختیاری به برخی باکتریهای رودهای انجام شد. تعداد 108 نمونه ماهی از 6 استخری پرورش ماهی در فصل تابستان به صورت کاملاً تصادفی گرفته شد، همچنین 24 نمونه از آب استخرها در دو مرحله جمعآوری گردید. همهی نمونهها جهت جداسازی باکتریهای سالمونلا، اشر<em>یشیا کلی</em> و <em>سیتروباکتر فروندی</em>، با استفاده از محیطهای کشت غنی کننده و انتخابی آزمایش شدند. نتایج این مطالعه نشان داد که هیچ کدام از نمونهها (ماهی و آب) به باکتری سالمونلا آلودگی نداشتند اما آلودگی نمونههای ماهی به اشر<em>یشیا کلی</em> و <em>سیتروباکتر فروندی</em> به ترتیب برابر با 3/20 و 4/7 درصد بود. همچنین آلودگی نمونههای آب استخرها به اشر<em>یشیا کلی</em> و سیتروباکتر به ترتیب برابر با 7/66 درصد و صفر درصد بود. با توجه به نتایج این بررسی، ماهیان قزلآلای رنگینکمان در این ناحیه یک منبع ایجاد سالمونلوز در انسان محسوب نمیشوند، ولی احتمال انتقال آلودگی برخی از سویههای بیماریزای باکتری اشر<em>یشیا کلی</em> توسط این منبع غذایی به انسان وجود دارد.https://www.ivj.ir/article_6381_f3cfe6f00e5387742a4d130e7ab04c94.pdfدانشگاه شهید چمران اهوازنشریه دامپزشکی ایران1735-687310320140901The first report of myloencephalopathy caused by equine herpes virus type 1 in Iranاولین گزارش وقوع میلوانسفالوپاتی ناشی از هرپس ویروس تیپ 1 اسبی در ایران1001036382FAتقی تقی پور بازرگانیعضو هیات علمیحسن ممتازعضو هیات علمیفریدرضا بهارلودامپزشک بخش خصوصیمهدی غفاریکارشناس آزمایشگاهJournal Article20130609 The prevalence rate and etiology of <em>EHV-1</em> and <em>EHV-4</em> are essentially unknown in Iran. Also, according to the incredible distribution of horse supplies and breeding in recent years in the country and presence of several outbreaks of clinical nervous infections in horses of some areas of Iran, this study for the first time in Iran was carried out in order to isolate of <em>EHV-1</em> from susceptible cases of myeloencephalopathy in horse clubs of Golpayegan city. In this study the blood samples were collected from three horses of Golpayegan’s horse clubs which had anorexia, depression, ataxia, and recumbence and were suspicious to herpes viral encephalitis. Samples extracted bufly-coat were used for inoculation in allantoic cavity of embryonated eggs and RBK cell culture. Genomic DNA was extracted from both allantoic and cell culture fluids and was evaluated for detection of <em>EHV-1 </em>using PCR method. Results showed the presence of <em>EHV-1</em> in all three samples. میزان شیوع و سبب شناسی <em>هرپس ویروس 1 </em>و<em> 4 اسب</em> در ایران ناشناخته است. با توجه به پیشرفت قابل توجه صنعت اسبداری و پرورش اسب در چند سالهی اخیر در کشور و نیز مشاهدهی مواردی از عفونتهای بالینی عصبی در اسبهای بعضی از مناطق ایران، این مطالعه برای اولین بار به منظور جداسازی <em>هرپس ویروس تیپ 1 اسبی</em> از موارد مشکوک به میلوانسفالوپاتی در اسبداریهای شهرستان گلپایگان، انجام پذیرفت. در این بررسی، از 3 مادیان متعلق به اسبداریهای شهرستان گلپایگان که دارای علائم بالینی بی اشتهایی، افسردگی، آتاکسی و زمینگیری و مشکوک به آنسفالیت هرپس ویروسی بودند، نمونهی خون گرفته شد. از بافی کوت استخراج شده از نمونهها جهت تلقیح در حفرهی آلانتوئیک تخممرغ جنیندار و محیط کشت سلولی RBK، استفاده شد. DNA ژنومی از هر دو نمونهی مایع آلانتوئیک و مایع کشت سلولی استخراج و جهت ردیابی حضور <em>EHV-1</em> به روش PCR، ارزیابی شد. نتایج نشانگر حضور DNA مربوط به <em>EHV-1</em> در هر سه نمونه بود. https://www.ivj.ir/article_6382_59c5febdcdb3ffe2efae1235f36965c4.pdf